سرد است …
نیمکتی تنها در پارک نشسته است ، من تنها بر نیمکت
و تو تنها در من …
میبینی ؟
چه در همیم
و تنها ؟
.
.
.
اولــــین هــــــا و اخــــــرین ها، هــــیچگـــاه از یــــاد نمیــــروند....
پس بیهـــــوده تلاش نکن....
کـه روزی کســــــی را فـــــراموش کنی...
کــــه هــــــــم اولــــــــین ات بوده....
و هــــــم اخــــرین ات...
این روز ها...
انسان ها تنهایی ات را پر نمی کنند...
فقط خلوتت را می شکنند...
میخواهم برایتان تنهایی را معنی کنم....درساحل کنار دریا ایستاده ای...هوای سرد...صدای موج...انتظار انتظار انتظار...
به خودت که می آیی یادت می اید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی...نه شانه هایی که با دستانت انرا بگیری...
نه صدایی که قشنگتر از صدای دریا باشد...اسم این تنهایی است...!
ی وققققتایی...
چند لحظه ب ی جا خیره میشی...
میری تو فکر پر مشغلت گم میشی...
انگاری سوزن افتاده تو انبار کاه...
خیلی سخته خودتو پیدا کنی...
از بهارش پیداست...
بازهم...
باااااااااااااااز هم خبری از او نیست...
یاد آن بهار بخیر...
که با هم آمدند...
درخت عشقش...چه زیبا بود...
بود...دیگر خشکیده...
عجب رنگی بخود زد...
تا دیگر جوانه نزند..
اما...
بدان که...
هنوز هم منبع اکسیژن منی...
دوستت....دا.......... .
زشت را زیبا ببیند عاشق روشن ضمیر
متن عشق از بر بخواند ، گرچه نابینا بُوَد !
از طبیبان بر نیاید در جهان درمان عشق ...
گر ارسطو باشد و گر بوعلی سینا بُوَد !
(بخشی از غزل در این دریا _ خاکسار ابهری)
اینایی که می فهمن کجا باس خودشونو به نفهمی بزنن ،
واقعا آدمای فهمیده ای هستن !!!
اینجا همه دلتنگند ...
دنبال گمشده ایی هستند ...
من هم دنبال گمشده ایی می گردم ...
به نام خدا ... !
من ی تیکه گِل بودم و هستم...
مقابل دنیا سکوت کردم و می کنم...
از هر اتفاقی...
از شرمندگی هام..
از غصه هام..
از تنها بودنم..
از آدم نبودنم..
یکی ی دونه ضربه خوردم...
هر کدوم ب ی طرف...
و این گِل اونقدری مچاله شد...
که نقطه شد...
شاید فردا محو شدم...
اونوقته که آزاد می شم...